واقعن برام سوال شده که ما که این همه مردممون دید ی دارن، چه جوری تغذیه میشن و دیدشون دستخوش تغییر میشه.
اصلن چه جوری این دید درشون به وجود میآد؟
این بحثهای ی که میکنیم، چه تو مهمونی، چه تو تاکسی، چه دانشگاه و. واقعن تاثیری توی بینش ی آدمها میذارن؟
یه خرده کلّیتر بگم، برام سواله که مردم چه طوری فکر میکنن؟ چه طوری تصمیم میگیرن با یه نظام/حزب/جریان که وجود داره، موافق/مخالف باشن؟
و خب یه سری رفتارها برام عجیبن. هر چی سعی میکنم مصداق بیارم نمیتونم. :)) ولی خب از یه سری کلمات مثل آزادی» داره به شدّت سواستفاده میشه حس میکنم. این الگو که یکی میآد یه حرف لیترالی چرت و کذب محض میزنه. بعد یکی دیگه میره زیرش میگه بابا داری چرت میگی. بعد اون اوّلیه میآد جواب میده که برو بابا پس آزادی بیان کجا میره؟ من آزادی بیان دارم پس میتونم این حرف رو بزنم.» رو مثلن دیدم بعضی جاها. :د
نمیدونم خب. الآن اگر آزادی بیان اینه که همه بتونن لیترالی هر چیزی خواستن بگن، خب فکر کنم من با آزادی بیان مشکل دارم. :د اگر این نیست، پس خب چه قدر بد که تو ذهن بعضیامون خیلی از کلمات با معنی تحت اللفظیشون که ومن معنی درستشون نیست نشستن و انقدر برامون بدیهیه چیزی که تو ذهنمونه درسته که یک لحظه هم بهش شک نمیکنیم. چه بسا به راحتی باهاش کلّی آدمهای دیگه رو محکوم میکنیم. کما این که ممکنه همین که من دارم الآن خودمون رو محکوم میکنم، ناشی از همین باشه که یه چیزی تو ذهنم نشسته که درست نیست و خودم متوجّه نیستم و حالا گذشته از این بحث فلسفی که درست و غلط مطلق وجود داره یا نه و این چرت و پرتا. :))
خب اگر این طرز فکر خیلی بزرگ بشه و تعمیم پیدا بکنه، اساسن مخالف هر قانونی و نظامی و مجازاتی نمیشه؟ :د
حالا این صرفن مثال بود. داشتم میگفتم که اصلن این بحثهای ی چه قدر موثّرن؟ بحثای ی توی توییتر و اینستا چه طور؟ :-؟
خب این صرفن سواله. بحث خاصی هم راجع بهش ندارم. عجب گیری کردما.
-----------------
راستی در ادامهی این که میگفتم بعضی وقتا بعضی از آدمها رو درک نمیکنم، یاد اون زمان ترور کردن قاسم سلیمانی افتادم.
توی یه گروهی بحث بود که باید به این کار واکنش جدّی نشون داد یا نه؟
چند نفر از بچّهها بودن، میگفتن که نه. نباید واکنش جدّی نشون بدیم. چون ممکنه منجر به جنگ بشه. و ما جنگ رو دوست نداریم. ما دوست داریم مستقل از این مرزبندیها، یه زندگی آروم داشته باشیم. اگر واکنش جدّی نشون بدیم به این ترور، باعث میشه که زندگی آروم ما به هم بخوره.
نمیدونم. حالا اون موقعا واقعن عصبانی بودم از خود قضیه(و صد البته هستم هنوز) و میترسیدم که جواب بدم و به جای این که یه بحث درست شکل بگیره، نتونم خودم رو کنترل کنم و دوستیم با اون آدمها به هم بخوره. ولی خب واقعن برام سخته جواب دادن به همچین چیزی. یعنی خب یه مسیرایی رو میشه پیش گرفت تو جواب دادن بهش، مثل این که بابا طرف اصلن برای همین امنیته که تو میخوای داشته کار میکرده و. ولی مطمئن نیستم که تهش نتیجهی بحث چی میشه.
این که نمیتونم بحث کنم هم خب ضعف فکری خودمه واقعن. یعنی اون قدر رو چیزی که بهش عقیده دارم شهود ندارم. چه ننگ بزرگی! :))
هعی. برم تو نادونی خودم بمیرم.
و من الله التوفیق!
درباره این سایت