دیروز بعد از حدود ۴ ماه بالاخره فرصت شد تا با گروه کوه دانشگاه یه برنامه‌ی دیگه برم. برنامه دشت آزو بود. حالا به خود برنامه کاری ندارم خیلی.

هر سال توی ماه رمضون که روزه‌داری بچّه‌ها اجازه نمی‌ده گروه برنامه‌های سنگین بذاره، یه برنامه‌ی سبک از افطار تا سحر گذاشته می‌شه. پارسال غار گل زرد بود مثلن. برنامه‌ی ماه رمضون امسال هم همین بود!

ولی خیلی ناراحت شدم! چون از نظر بدنی اذیّت شدم. نمی‌دونم به خاطر این بود که کلّی وقت کوه نرفته بودم یا به خاطر این بود که روزه بودم یا چی؟! ولی برای اوّلین بار بعد از برنامه عضله‌های پام گرفت. در طول برنامه هم معده و سینه‌م درد می‌کردن به طرز عجیبی و حسابی اذیّتم کردن.

ولی به نظرم نیاز بود این اتّفاق بیفته. خیلی مغرور شده بودم و نیاز بود یه جا بخوره تو سرم. :د


یه چیز دیگه هم هست. شاید خیلی ربطی به بحث قبلی نداره، صرفن یادش افتادم.

این مدّتی که المپیاد می‌خوندم و درس می‌دادم دو جور آدم دیدم. دسته‌ی اوّل آدم‌هایی بودن که همیشه معطّل معلّم بودن! اگر معلّمشون تکلیف می‌‌داد هیچ کاری بیشتر از اون تکلیف انجام نمی‌دادن و اگر تکلیف نمی‌داد هم کاری نمی‌کردن. من خودم به چشم خویشتن دیدم که چه آدم‌های باهوشی توی این دسته بودن ولی به مرور زمان افت کردن و مدام ناامیدتر و ناامیدتر شدن و تهش از المپیاد فقط یه ناامیدی بهشون رسید!

دسته‌ی دوم خب معلومه چه طوری هستن دیگه. D: این بچّه‌هایی که خارج از حیطه‌ی معلّم و کلاس، می‌رن برای خودشون الگوریتم می‌خونن و سوال حل می‌کنن و. حتّی بعضن تکلیف معلّم رو انجام نمی‌دن و اون کاری رو می‌کنن که خودشون دلشون می‌خواد.

بعد خب بچّه‌ها رو بر این اساس دو دسته کنیم خیلی باحال می‌شه. یه رفتارای مشابهی تو هر دسته وجود داره.

مثلن وقتی به عنوان معلّم یکی از بچّه‌های دسته‌ی اوّل رو تحقیر می‌کنی و مثلن بهشون می‌گی تو قرار نیست به چیزی برسی، طرف ناامید می‌شه و ممکنه المپیاد رو کلّن بذاره کنار. ولی دسته دومیا این شکلی‌ن که تو ذهنشون می‌گن این معلّمه اصلن کیه که داره من رو این طوری تحقیر می‌کنه؟ بعد خیلی شدید شروع می‌کنن تلاش می‌کنن. یه طوری که انگار خون جلو چشماشون رو گرفته. :))

بعد خب اگر بخوام یه خرده خارج از حیطه‌ی مربوط بهم صحبت کنم، می‌گم شاید بشه این قضیه رو به خارج از المپیاد هم تعمیم داد ها! مثلن آدم‌هایی که یه مشکلی براشون پیش می‌آد سعی می‌کنن نادیده بگیرنش یا با روش‌های نادرست حلش کنن، برن تو دسته‌ی اوّل. یا مثلن واکنش آدم‌ها به اتّفاق‌های ی-اجتماعی مثل تحریم و اختلاس و.

الآن درک می‌کنم که بگید وات د هّل واکنش بچّه به درس معلّم، چه ربطی به واکنش آدم به تحریم و اختلاس داره؟ :)) بعد خودمم دقیق نمی‌دونم چی شد که به این رسیدم. ولی بیشتر جنبه‌ی عزّت نفس و اینای قضیه مد نظرم بود!

به نظرم تا بحث بیشتر به قهقرا نرفته تمومش کنم. و من الله التّوفیق. :دی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها