آقامون سلمان ساوجی(اصلن کی هست؟ ) می‌فرماد:

ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد / در هیچ سر خیالی، زین خوب‌تر نباشد

کی شب‌روان کویت، آرند ره به سویت / عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد

ما با خیال رویت، منزل در آب دیده / کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد

هر گز بدین طراوت، سرو و چمن نروید / هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد

در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه / جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد

گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی / من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد

دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها / لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد

در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان / باید که در میانه، غیر از نظر نباشد

چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق / ریزد چنان که قطعا، کس را خبر نباشد

از چشم خود ندارد، سلطان طمع که چشمش / آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد


آهنگ "در کوی یار" علیرضا قربانی هم این رو می‌خوند. دوستش داشتم.


مشخصات

آخرین جستجو ها