دبیرستان بودیم. تو بعضی امتحانها مدرسه بهمون یه آزادیهایی میداد که به نوعی» تقلّب کنیم. نه این که تقلّب کنیمها. صرفن امتحان رو با اون ساختاری که آموزش و پرورش انتظار داشت برگزار نمیکرد.
یه معلّم شیمی داشتیم که خیلی باهامون رفیق بود و هوامون رو داشت و اینا. D: یه روز سر کلاسش همین طوری داشتیم صحبت دور همی میکردیم، یکی پرسید آموزش و پرورش نمیدونه ما تقلّب میکنیم تو بعضی از این امتحاناش؟ معلّم شیمیه گفت چرا! معلومه که وقتی این قدر تابلو داریم این کار رو میکنیم، میدونه. پرسیدیم پس چرا بهمون گیر نمیده؟ چرا دعوامون نمیکنه؟ گفت خب اون که میدونه ما در هر صورت کار رو اون جوری که اون میخواد انجام نمیدیم و تقلّب میکنیم. گیر دادنش صرفن باعث میشه که یه تقلّب پیشرفتهتری بکنیم که نفهمه! پس حداقل فعلن ترجیح میده گیر نده!
در نوع خودش استدلال جالبی بود. :دی
الآنا تو زندگی خودم -حداقل- یه آدمی که هست که اصلن با رفتارهاش و تمامیتطلبیهاش حال نمیکنم. یه بار باهاش صحبت کردم و گفتم آقا تو این اخلاقها رو داری و من(و احتمالن خیلی آدمهای دیگه) رو آزار میده. درست کن خودت رو خواهشن!
واکنشش چی بود؟ قبول کرد کارش اشتباهه و اون اخلاقش رو کنار گذاشت؟
معلومه که نه! صرفن به همون کارش ادامه داد و در عمل صرفن طرز حرف زدنش رو عوض کرد که مردم نفهمن» واقعن توی ذهنش اون خصیصهی بد وجود داره. امّا اون خصیصهی بد همون جا بود. سر و مر و گنده! من هنوز میدیدمش. ولی دیگه آدمهای کمتری متوجّهش میشدن و ازش انتقاد میکردن.
الآن دوباره رفتارهاش داره بهم فشار میآره. ولی دیگه نمیدونم بازم باید برم بهش بگم بابا مرتیکه چه طرز فکر و اخلاقیه که تو داری؟» بهش بگم و دوباره یه لباس خوشگلتر تن این رفتارهاش بکنه و تو بکگراند ذهنش اون رفتارها رو کنار نذاره؟ یا بهش چیزی نگم حداقل خودم یا چند نفر دیگه متوجّه باشیم کجاها دارن اون رفتارهاش تاثیر منفی میذارن بلکه بتونیم تو اون جاها یه تاثیر مثبتی بذاریم!
اصلن چرا این قدددر من درگیر رفتارهای یطور شدم؟ نمیخوام بابا. برو خونهتون.
درباره این سایت